چکیده
مسئولیت پذیری اجتماعی از جمله مهم ترین عناصر فلسفه وجودی سازمان ها شناخته شده است، به نحوی که اهمیت دادن به رعایت آن توسط سازمان ها در چارچوب نظریه هویت اجتماعی، نه تنها احتمال ارتقاء تعهد سازمانی را به همراه دارد، بلکه رضایت ذینفعان خارج از سازمان را برای مشروعیت بخشیدن به سازمان تقویت می کند. مقاله حاضر به تبیین نقش تعدیل گری این متغیر در ابعاد چهار گانه مسؤولیت اجتماعی پرداخته است. در این راستا، صنعت مواد غذایی به عنوان جامعه مورد مطالعه انتخاب گردید که با مشارکت 105 عضو در قالب نمونه آماری و استفاده از پرسش‌نامه جهت جمع آوری داده ها انجام پذیرفت. پردازش حاصل از داده ها با استفاده از مدل رگرسیون سلسله مرتبی حاکی از آن است که نقش تعدیل گری متغیر مورد مطالعه بر رابطه بین ابعاد چهارگانه مسؤولیت اجتماعی (کارکنان، مشتریان، دولت و ذینفعان اجتماعی و غیر اجتماعی) مورد تایید است، این یافته بدان معناست که تاکید بر اهمیت مسؤولیت اجتماعی و رعایت آن از سوی سازمان ها می تواند از کارکردی مثبت بر عملکرد سازمان ها برخوردار باشد به نحوی که به طور معناداری تعهد سازمانی کارکنان را تحت تاثیر خود قرار می دهد.

چكیده

افزایش رقابت برای جذب دانشجو به سبب گسترش كمی مراكز آموزش عالی و نزول رتبه كیفی واحد های دانشگاهی منطقه شش، عوارض و تبعات آن، موجبی برای بررسی ارتباط ویژگی های رهبری و سلامت سازمانی در دانشگاه ها می باشد. مواد و روش ها: تحقیق با طراحی پیمایشی روی 150 نفر از اعضاء هیأت علمی واحد های منطقه شش دانشگاه آزاد با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انجام گرفت . داده های لازم با استفاده از دو پرسشنامه استاندارد جهت آزمون یك فرضیه و دو سئوال پژوهشی جمع آوری و با استفاده از آزمون های كای دو و ضریب همبستگی مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: بین ویژگی های رهبری( رهبری تدریس، تحقیق، مهارت های بین فردی، عدالت و كارآیی، استراتژی وبصیرت، توسعه وقدرشناسی و مشاركت ) با سلامت سازمانی در دانشگاه ها ارتباط وجود دارد و سلامت سازمانی واحد های مورد مطالعه در حد مطلوب نبود. پیشنهادات: دانشگاه ها برای اجرای رسالت و بهبود جایگاه خود می بایست از رهبرانی استفاده نمایند كه حداقل چهار ویژگی رهبری را دارا باشند.

چکیده
بر اساس ماده 21 قانون برنامه پنجم توسعه کشور سازمان آموزش فنی و حرفه ای به عنوان اصلی ترین دالان مهارت آموزی نیروی کار و ارائه دهنده آموزش های غیر رسمی در زمینه افزایش مهارت و دانش مطابق با فناوری روز در کشور شناخته شده است، بدین جهت اثربخش کردن هرچه بیشتر فعالیت های آموزشی نیازمند شناخت و توجه ویژه به توانمند سازی نیروی انسانی موجود در حوزه های ستادی و کادر آموزشی خود می باشد. در این پژوهش وضعیت عوامل موثر بر توانمندسازی کارکنان اداره کل آموزش فنی و حرفه ای استان ایلام مطالعه و بررسی گردید. پژوهش پیش روی از نوع پژوهش های توصیفی-کاربردی است، جامعه آماری مورد بررسی در این تحقیق کارشناسان این اداره کل به تعداد 90 نفر می باشند که از میان آنها بر اساس جدول مورگان تعداد نمونه متناسب با جامعه به تعداد 73 نفر تعین گردید. ابزار جمع آوری اطلاعات در این پژوهش پرسش نامه می باشد.پرسش نامه استاندارد مبتنی بر 35 سوال طراحی شد و برای تعین روایی و اعتبار پرسشنامه از روایی محتویی و ضریب آلفای کرونباخ استفاده گردید. افراد نمونه که از طریق نمونه گیری تصادفی سیستماتیک و بر مبنای تشکیلات سازمانی انتخاب شدند. جهت تجزیه اطلاعات بنا به ضرورت از از شیوه های آمار توصیفی از قبیل فراوانی، فراوانی تجمعی و نسبی ومیانگین، استفاده شد. همچنین در بخش آمار استنباطی از روش ها و تکنیک های مختلفی نظیر آزمون همبستگی (ضریب همبستگی پیرسون)، رگرسیون گام به گام و تجزیه مسیر استفاده گردید. بر اساس ضریب همبستگی پیرسون میان توانمندسازی کارکنان و مؤلفه های مورد بررسی در سطح یک درصد ارتباط معنی دار وجود دارد. برای تحلیل داده ها از رگرسیون گام به گام استفاده و بر اساس آن چهار مؤلفه محیط کاری، بهینه سازی فرایند ها و روش های کاری، اطلاعات دانش و مهارت شغلی و مشخص بودن اهداف ،مسئولیت ها و اختیارات وارد مدل رگرسیونی شده و به میزان 99/0 درصد تغییرات را به خود اختصاص دادند. در ضمن نتایج تجزیه علیت نشان داد که متغیر محیط کاری بیشترین تاثیر مثبت و مستقیم بر روی توانمند سازی کارکنان داشت و به طور غیر مستقیم و منفی از طریق بهینه سازی فرایندها ، اطلاعات دانش و مهارت شغلی و مشخص بودن اهداف و مسئولیت ها بر روی توانمندسازی تاثیر گذاشته است.

چکیده

در دنیای رقابتی عصر حاضر، سازمان‌ها برای رشد و پایداری خود باید به شدت تلاش نموده و از استراتژی مناسب جهت پیشرفت و حفظ بقای خود بهره گیری نمایند. محیط پیرامون سازمان‌ها به سرعت در حال تغییر است که از جمله این تغییرات تنوع تقاضا و نیازهای مشتریان است. محدودیت مهم دیگری که سازمان‌ها را در تنگنا قرار داده است، کمیابی و محدودیت منابع و امکانات است. یکی از راه‌های کاهش این مشکلات استفاده مناسب از تامین کنندگان چابک و منابع بیرونی است. پژوهش حاضر حاصل انجام دو پایان نامه در حوزه چابکی و ISM است. در این پژوهش ابتدا به شناسایی معیارهای سنجش تامین کنندگان چابک پرداخته شده است. سپس با استفاده از روش مدل ساختار تفسیری به سطح بندی این عوامل و دسته بندی آنها پرداخته شده است. نتایج این روش نشان می‌دهد که معیار سرعت تحویل در سطح اول خروجی این مدل قرار داشته و همچنین دارای نیروی پیش برندگی بسیار مناسبی است. همچنین، معیار کاهش زمان تاخیر نیز از این ویژگی‌ها برخوردار است. سپس با استفاده از روش تحلیل سلسله مراتبی فازی وزن معیارهای سنجش چابکی تامین کنندگان را تعیین کرده و ورودی مدل تاپسیس قرار داده شد. در پایان، با استفاده از روش تاپسیس فازی به رتبه بندی شش تامین کننده پرداخته شد. محاسبات روش تاپسیس و AHP به پیوست در فایل Excel ارائه شده است. نتایج این پژوهش نشان داد که معیارهایی که از نیروی پیش برندگی بیشتر و وابستگی کمتری برخوردارند در مدل AHP هم از مقدار وزن بیشتری برخوردار شده‌اند. لذا برای افزایش چابکی تامین کنندگان باید بر متغیرهای سطوح اول و دوم مدل ساختار تفسیری تمرکز نمود. در این پژوهش، برای افزایش کارایی نتایج حاصل از تکنیک تاپسیس فازی وزن داده‌ها با استفاده از روش تحلیل سلسله مراتبی تعیین گردید. همچنین، برای تفسیر میزان تاثیر معیار‌ها بر چابکی تامین کنندگان به طور همزمان از مدل ساختار تفسیری استفاده گردید.